جدول جو
جدول جو

معنی غلغله انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

غلغله انداختن
فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن
تصویری از غلغله انداختن
تصویر غلغله انداختن
فرهنگ فارسی عمید
غلغله انداختن
(دَرْ، رَ دَ)
غلغله افکندن. شور و غوغا افکندن. فریاد و هایهوی برآوردن. بانگ و آواز برآوردن:
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز.
حافظ.
رجوع به غلغله افکندن و غلغل افکندن شود
لغت نامه دهخدا
غلغله انداختن
شور و غوغا انداختن فریاد و هیاهوی برآوردن، آشوب بر پا کردن
تصویری از غلغله انداختن
تصویر غلغله انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شوراندن آشوب برپا کردن به غوغا انگیختن ایجادشور وغوغاو سر و صدا جار و جنجال، آشوب بر پا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولوله انداختن
تصویر ولوله انداختن
ایجاد شور و غوغا و سر و صدا و جار و جنجال، آشوب به پا کردن
فرهنگ فارسی معین